چرا البرادعی رفت ؟ / انصراف آقای دبیر کل و آینده مصر !

 

                  این یادداشت را پس از انصراف البرادعی مصری از نامزدی انتخابات ریاست جمهوری آتی مصر برای سایت دیپلماسی ایرانی (اینجا) نوشتم.

                 "محمد البرادعی" ، شخصیت سیاسی و سکولار مصری، اخیرا اعلام کرد، از اقداممحمد البرادعی برای نامزدی ریاست جمهوری مصر صرفنظر کرده است!
این کُنِش البرادعی در حالی صورت می گیرد که احزاب اسلامگرای مصری بویژه سرآمد آنها اخوان المسلمین، در دو انتخابات اخیر مصر به پیروزی های قابل ملاحظه ای دست یافته و به نوعی معادلات سیاسی را به نفع گروههای مذهبی رقم زده اند!
اما در عین حال، رهبران اخوان، برغم پیروزی در انتخابات، و چشم اندازی روشن، در جهت به قدرت رسیدن در انتخابات آینده ریاست جمهوری، بر آزادی فعالیت گروههای سیاسی غیراسلامگر حاضر در صحنه ی سیاسی این کشور آفریقائی و لزوم مشارکت همه گروههای مصری در فرایند اداره کشور تاکید کرده اند.
پس از انقلاب مردم مصر در میدان تحریر و سرنگونی حسنی مبارک، دیکتاتور مصری، از البرادعی که پیش
تر مدیرکل آژانس بین المللی انرژی هسته ای بود و از جایگاه ویژه ی سیاسی در تحولات داخلی مصر و معادلات جهانی دارد، به عنوان یکی از گزینه های محتمل برای ورود به کاخ ریاست جمهوری این کشور مسلمان و افریقائی نام برده می شد!
هر چند، نام البرادعی، در جریان بهار عربی در مصر، و پیش از انتخابات اخیر در این کشور، مورد توجه افکار عمومی و آگاهان و تحلیلگران سیاسی بود، اما به هر صورت، از وی همچنان، به عنوان شخصیتی تاثیر گذار در آینده تحولات سیاسی کشور مصر یاد می شود.

به همین دلیل، برخی تحلیل گران سیاسی معتقدند که انصراف البرادعی، به معنای فاصله گرفتن وی از فرایند اداره مصر و روند استقرار دموکراسی و دموکراسیزاسیون، در این کشور نخواهد بود!
یکی از پیش بینی ها این است، که فضای منطقه ای و جهانی، و فضای سیاسی حاکم بر افکار عمومی در مصر، همچنین، ضرورت هایی که در اثر اوج گرفتن موج آزادیخواهی در کشورهای عربی به صاحبان اندیشه های سیاسی در قرن حاضر تحمیل می شود، احتمالا گروههای اسلامگرا را  نیز در جریان تشکیل دولت، به این واقعیت ملموس خواهد رساند که از ائتلاف سایر گروههای سیاسی بهره گرفته و عقل جمعی را بر تجریه اداره تک حزبی کشور، که پیشتر توسط دولت مبارک، تجربه شد، و به شکست انجامید، نرجیح دهند! هر چند، ممکن است، این بحث نظری، در عرصه عمل، دچار تفاوتی اساسی گردد!

اما اصولاً علاوه بر تحلیل فوق، در تحلیل چرائی تصمیم اخیر البرادعی، باید چند نکته و فاکتور را نیز بطور جدی مورد توجه قرار داد.

اول: ضرورت ایجاد بستری مطلوب برای وحدت ملی، و عبور آرام مصر از دوران حساس گذار فعلی و در نتیجه زمینه سازی برای تشویق اخوان المسلمین، برای مشارکت پذیری در دولت تحت کنترل اسلامگرایان.

البته تحقق این روند در شرایطی بروز و ظهور پیدا خواهد کرد که اسلامگرایان مطلق آرا را بدست نیاورند! در صورت دوم، وضعیت متفاوت خواهد بود.

دوم: موضع اخیر ارتش مصر که اعلام کرد تمامی قدرت ارتش را واگذار نخواهد کرد.

تحلیلگران معتقدند این موضع ارتش بی شک در هماهنگی با غرب، و نگرانی از موضوع تسلط کامل اسلامگرایان بر روند اداره مصر و خطراتی که اسرائیل را تهدید می کند، می باشد.

انصراف البرادعی را می توان، کنشی تاکتیکی فرض کرد، بدین شکل که هم در هماهنگی با غرب و هم در عین حال، چراغ سبزی به اسلامگرایان برای مشارکت در دولت آینده صورت گرفته است، می توان، آن را ناشی از یک نوع سیاست ورزی متعادل، ارزیابی کرد. 

آنچه مسلم است، نه گروههای سکولار و ملی ، و نه غرب، هنوز به یک اعتماد و اطمینان عملی، مشابه آنچه در تونس رخ داد، دست نیافته اند که در صورت تسلط کامل اسلامگرایان، مصر به دشمنی بالقوه و بالفعل برای اسرائیل و خطری بالقوه برای موجودیت اسرائیل تبدیل نشود هر چند موضع گروههای سکولار و ملی، و غرب، در این رابطه زاویه ها و تفاوت هایی اصولی از هم خواهد داشت و ملی گراها و سکولارها تلاش خواهند کرد که با ایجاد بالانسی، هم روند دموکراسی و تامین منافع ملی و جهانی و منطقه ای مصر و نقشش در تحولات منطقه ای محفوظ بماند و هم از میزان تنش با جهان کاسته شود!

** آقای وزیر!! وزیر فرهنگ هم باشید!

 

                آینده: "محمد حسینی"، وزیر فرهنگ و لوگوی خانه سینماارشاد اسلامی دولت دهم، جمعه گذشته در گفت و گوی تلفنی با برنامه "سینما ۷ " کمتر به تشریح اشکالات و اختلافات فنی و سینمائی در ارتباط با علت تعطیلی خانه سینما پرداخت و نکته برجسته مصاحبه ی تلفنی اش، این بود که بسیاری از اعضای خانه یاد شده در ستادهای برخی نامزدهای انتخابات دهم ریاست جمهوری بوده اند!! و اینگونه موضوع برخورد یکطرفه با یک نهاد فرهنگی مدنی و تعطیلی خانه ی سینما با سابقه حدود یک دهه را توجیه کرد! 

با این وصف باید نتیجه گرفت که چون تعدادی از نمایندگان کنونی مجلس هم از هواداران و مبلغان برخی از نامزدهای ریاست جمهوری دوره دهم بوده اند باید برای برخورد با آنها مجلس را تعطیل کرد! یا اینکه برای نمونه اگر انجمن اسلامی جامعه پزشکی در انتخابات، از نامزدی خاص حمایت کرد، باید وزارت بهداشت و درمان، به تعطیلی این نهاد صنفی مبادرت نماید! این چه استدلالی است ؟ باید پاسخ این سوال را از جناب آقای حسینی وزیر محترم، شنید و از شخص شخیص، وزیر فرهنگ استدعا کرد که "آقای وزیر! لطفا فرهنگ و سینما را از آلودگی به سیاست و رقابت های سیاسی دور نگه دارید"!

با توجه به نگرانی های گسترده ای که در پی تعطیلی خانه ی سینما میان اهالی و بازیگران و کارگردانان سینمای ایران ایجاد شده و در عین حال، این برخورد دفعی و ناگهانی و غیرتعامل آمیز، با اعتراض بسیاری از سینماگران و حتی برخی اهالی سیاست با گرایش اصولگرائی هم مواجه گردیده، و همانطوریکه که اینروزها شاهدیم، واکنش اهالی سینما و بازیگران به این رُخداد، غیراحساسی، بدور از هیجان، و تنها از موضع خیرخواهانه این بوده که دست اندرکاران محترم بیایند در این خصوص و برای حل مشکل، با هم تعامل و گفت و گو کنیم، برای انتقال این نگرانی ها به آقای حسینی، جا دارد به ایشان خاطرنشان نمایم که :

جناب وزیر، "خانه سینما"، نهادی صنفی -مدنی و فرهنگی است، و منزل و پایگاه سینما گرانی است که بخش قابل توجه تولید در فرهنگ و سینمای کشور را نمایندگی می کنند، و به عنوان بازوی قدرتمندِ تحقق سیاست های سینمائی و فرهنگی کشور، برای وزارتخانه فرهنگ و ارشاد، یک فرصت بی بدیل است و نه تهدید!

جناب وزیر!! اراده و همتی بفرمائید و قدری هم وزیر فرهنگ باشید تا وزیر ارشاد!

** خودکار، فندک، نخ دندان فقط هزار تومان !

 

                  آینده: چند روزی توفیق اجباری نَصیبم شد و  قطار شهری (مترو) سوار شدم.دستفروشی در مترو تهران اما چه سود؛ مشاهده ی صحنه هایی دردآور، مات و مبهوتم کرد! می پرسید چه صحنه هایی؟ منظره ی تلاش نوجوانان و جوانان ایرانی در حال فروش کالاهای هزار تومانی چینی در واگن های در حال حرکت مترو! که فریاد می زنند : خودکار ، فندک، نخ دندان، کفی کفش، عروسک، چراغ قوه و ... فقط هزار تومان !

                  دست فروشی برای جوانان کدام وطن؟ شهروندان وطنی برخوردار از منابع غنی زیرزمینی و ثروتی خدادادی و مثال زدنی که تبدیل به مباشران فروش کالاهای یکهزار تومانی چینی شده اند! آیا این صحنه برای دولت و دولتمردان افتخار است؟! هر چند پیشتر برخی مسوولان در راه آهن شهری، با پاک کردن صورت مسئله، به مُعزل سازمان یافته بودن دستفروشان اشاره کردند! 

آیا این تحقیر جوانان ایرانی نیست؟ آیا این مدلی موفقی برای اشتغالزائی در کشور ثروتمند با منابع غنی ثروت مادی وانسانی است؟ این چه اشتغالی است که نوجوانان و جوانان و میانسالان به عامل فروش و در واقع دستفروشی کالاهای بُنجل کارگاههای کوچک محلی و روستائی چینی تبدیل شده اند!

غفلت آنچنان دستگاههای تصمیم ساز و تصمیم گیر را مشغول خود ساخته که جوانان ما ابزار ثروتمند شدن کارگاهها و کارخانه های چینی شده اند و در نتیجه بسیاری از مراکز تولیدی و صنعتی ایرانی، تعطیل یا درمعرض تعطیلی و ورشکستگی هستند!

این درد نیست ؟! تحقیر نیست؟! توهین نیست؟!

من اقتصاد دان نیستم و به خصوص اقتصاد سیاسی را به صورت کارشناسی درک نمی کنم اما این را خوب می دانم که تبدیل شدن جوانان و نیروی کار جوان و مستعد و متخصص یک کشور به عاملی ارزان، برای فروش اجناس بُنجل کشورهای فاقد سرمایه زیر زمینی اما برخوردار از تدبیر و فرصت طلبی، پیام مثبت و خوشایندی ندارد ! همین.

** تفاوت دموکراسی درونی و بیرونی !

 

              آینده : اتفاقات دیروز و امروز در بغداد و انفجار بیش از ۱۴ بمب در جریان حمله ی14 انفجار در بغداد گروههای تروریستی ناشناس و کشته و زخمی شدن تعدادی از شهروندان بی گناه عراقی، و همچنین بروز اختلافات میان جناح های قدرتِ رقیب، در هیات حاکمه ی عراق، بار دیگر بر این نکته و واقعیت، مهر تایید زد که هیچ زمان، دموکراسی با گلوله توپ و تفنگ، اشغال نظامی، و جنگ ویرانگر، محقق نمی شود حتی اگر این پروسه بیش از یک دهه بطول بیانجامد!

این حادثه پاسخ به آندسته از افرادی است که بر این تصورند که با کمک نیروهای نظامی خارجی، می توان دیکتاتوری را سرنگون کرد و در پی آن، دموکراسی را در کشوری که سالها تحت ظلم و دیکتاتوری بوده محقق ساخت! هر چند اشغال نظامی و جنگ، ملتی را از شر دیکتاتوری خونریز به نام صدام حسین، خلاص کرد اما همزمان، آنان را درگیر مسائلی ساخت که چشم اندازی روشن از آینده ی آن نمی توان تصویر کرد! گویی عراق، پس از ده سال جنگ و خونریزی، و تلاش برای استقرار دموکراسی به هر قیمت، همچنان در ابتدای راه است!

مقایسه ای   میان عراق پس از حمله نظامی ، اشغال، و در نهایت ، خروج نیروهای اشغالگر، و تونسی که به فاضله ی کمتر از یکسال، ساقط کردن دیکتاتور بدون کمک خارجی، برگزاری انتخابات، و استقرار نصف و نیمه ی دموکراسی را به خود دید، حکایت از آن دارد، که رهائی از سلطه ی دیکتاتور و برچیدن ساختار سیاسی دیکتاتوری، و پیروزی و استقرار دموکراسی تنها در سایه ی اراده ی یک ملت، آمادگی و فراهم کردن بستر لازم عملی و روانی، بر هم زدن توازن غیرعادلانه ی قدرت، میان ملت و دولت، و نهایت انتقال آرام و بدون خونریزی قدرت سیاسی، امکانپذیر و عقلائی است!  

به اعتقاد نویسنده، ایالات متحده هر چند به دلایل مختلف، از جمله مشکلات داخلی و انتخابات آینده ریاست جمهوری، همچنین، فشار افکار عمومی جهانی پس از یک دهه اشغال، نیروهای نظامی خود از عراق خارج کرد، و در واقع از باتلاق جنگ خارج شد، اما ناامنی های پس از خروج نیروهای آمریکایی، شاید خواسته یا ناخواسته نشانی از القاء این مطلب باشد، که عراق و کشورهایی از این دست که به دنبال، استقرار دموکراسی و حقوق بشر در کشورشان هستند، بدون دخالت و همکاری فکری و عملی آمریکا، به این ضرورت دست نخواهند یافت!!

منابع غنی انرژی در منطقه ی خاورمیانه، و استراتژیک بودن این منطقه برای غرب، و حیاتی بودن حضور در منطقه برای آنان، مسئله ای نیست، که بتوان به راحتی از آن دست کشید و لذا این ملت ها هستند که باید بدون اتکاء به نیروی خارجی به فکر برقراری دموکراسی و پیشرفت و توسعه و جبران عقب ماندگی از جهان توسعه یافته و پیشرفته باشند!

اگر دموکراسی در جهانی امری اجتناب ناپذیر است، که هست، باید آن را با بهره گیری از ساز و کارهای لازم، از درون محقق و نهادینه کرد و نه بیرون از مرزها و به کمک نیروهای خارجی، لذا عراق نیز از این قاعده مستثنی نیست! در همین رابطه مرداد سال ۸۹ یادداشت با عنوان " حزب و دموکراسی درعراق" نوشتم که موید محتوای یادداشت حاضر است. این یادداشت را هم (اینجا) بخوانید.