آقای بهشتی شیرازی؛ همگان را سوار بر قطار كردن هنر است !
آقاي بهشتي با برداشت و تعریفی خاص از آزادی و بدون توجه به اینکه آزادی به عنوان یک ضرورت و نیاز برای حیات بشر و یک امر فطری‘ خود بخشی از ارزش هاي ذاتی و اجتناب ناپذیر هر جامعه است‘ و البته تا حدود زيادي نيز اين تعريف در پرده ي ابهام قرار داشت‘ آن را متاسفانه با واژه هايي كه به كار برده اند در مقابل ارزش ها قرار داده و سپس به پاي اينجانب نوشته اند!
ايشان به درستي تبيين نكرده اند كه واقعا مقصودشان از ارزش ها چيست؟ چه چيز را ارزش
مي دانند وچيز را غير ارزشي؟! دقيقا مشخص نكرده اند كه آيا از نظر ايشان آزادي در زمره ي ارزشها قرار مي گيرد يا نه؟! آيا حق انتخاب از نظر ايشان ارزش است يا نيست ؟ در جايي كه خداوند انسان را آزاد آفريد و در قرآن كريم نيز از انسان خواست كه سخنان را بشنوند و بهترين قول ها را انتخاب كنند‘ آيا اين اختيار و اراده و آزادي كه هدیه ی خالق به بشر است ارزش نيست؟
به این واقعیت کمتر توجه شده است که فرهنگ هر جامعه را مجموعه ای از ارزش هاي ملي و ديني و بومی در مقاطع مختلف تاريخي می سازد و سپس متحول کرده و متناسب با ضرورتها و الزاماتي اجتماعي و فرهنگی جوامع به روز می کند. و اينكه هويت ملت متمدن ايران را مجموعه اي از ارزشهاي فرهنگي و ديني آنان تشکیل می دهند.
نمي خواهم مسير بحث را تغيير دهم اما لازم مي دانم به اين نكته نيز اشاره كنم كه اخلاق نيز به عنوان يك عنصر و ارزش ديني و حتي فراديني‘ بخش مهمي از ارزشهاست‘ که متاسفانه در شرایط فعلی کمتر به آن كمتر بها داده می شود و در بسیاری از موارد تنها چیزی که به حساب نمی آید؛ اخلاق و منش اخلاقي است! به نظر شما ارزش هاي اخلاقي و التزام عملي به آن‘ در ميان ما چه مقدار مورد توجه بوده و ارزش تلقي مي شود. و به ميزان خود را ملزم به رعايت مي دانيم؟ آيا اخلاق و ارزش هاي اخلاقي ما را ملزم نمي كند كه براي ديگران هم حقي براي اظهار نظر و بيان عقيده قائل شويم؟ و فوري با چماق مخالفت با ارزشها له نشود؟
بالاترين و والاترين ارزش ‘ اخلاق است كه سيره پيامبر رحمت نيز بر همين اصل استوار بوده و نبي گرامي اسلام همواره بر آن تاكيد كرده و اصولا فلسفه ي بعثت خود را اكمال اخلاق خوانده است‘ آيا به اين ارزش بهايي داده ايم؟ و واكاوي كرده ايم كه در عمق فلسفه ي اخلاق مداري به عنوان يك ارزش چه چيزهايي نهفته است؟ آن مقدار كه به طرح بحث آزادي حساس هستيم و فوري در مقابل آن واكنش نشان مي دهيم آيا به رواج دروغ در جامعه كه سرمايه هاي اجتماعي و اخلاقي را ويران مي كند حساسيت نشان داده ايم؟ واقعا جايگاه اخلاق در جامعه ي اسلامي كجاست و آيا اخلاق و سياست اخلاقي را در سبد ارزش ها قرار مي دهيم يا نه؟
آيا تعريف آقاي بهشتي از ارزشها و نگراني از به حاشيه رفتن آن‘ انحصاري نيست؟ دوست
عزيز؛ شما سخن از احساس آزادي در ميان مردم مي كنيد‘ آيا خود درگير تعريف احساسي از ارزش ها و محدود كردن حوزه آن نشده ايد؟! هر كس مانند شما فكر نكرد يعني معتقد به ارزش ها نيست و تمام قد در مقابل ارزشها ايستاده است؟ با تعريفي كه از ارزشها و آزادي داشته و قائل بودن به تئوري خودي و غيرخودي‘ بسياري را از قطار پياده مي كنيد بعد وقتي سخن از ضرورت وجود آزادي ‘ تكثر ‘ حق انتخاب از ناحيه ديگران و... مي شود‘ همگي متهم به احساسي شدن مي شوند و هشدار مي دهيد چرا همه را سوار قطار مي كنيم؟!
لطفا صريح بفرماييد واقعا از نظر شما به چه جيزهايي ارزش اطلاق مي شود؟ آيا بايد چنان دايره ي ارزشها را تنگ و محدود كنيم‘ تا هر فعل ديگري هرچند ارزش و هنجار هستند‘ در بيرون از اين دايره و يا در مقابل آن قرار گيرد؟ آيا اخلاق ارزش نيست‘ دينداري خردمندانه ارزش نيست؟ آزادي ارزش نيست؟ تفكر و پرهيز از دينداري قشري و احساسي و صرفا مناسكي ارزش نيست؟ حق آزادي بيان و دادن حقوق طبيعي ابراز نظر به منتقدان‘ ارزش نيست؟ پس بفرماييد از نظر شما ارزش در چه چيزهايي خلاصه مي شود؟
خودي و غيرخودي از نظر شما يعني چه؟ اگر كس يا كساني مثل ما فكر نكردند و برداشتشان از دين ‘ سياست ‘ مسائل اجتماعي و فرهنگي و بسياري ديگر از اين امور در عين دينداري‘ متفاوت از ما بود آنان را بايد از دايره ي خودي ها خارج كرد حتي درمورد كساني كه تا ديروز در يك سنگر و در كنار هم بوده ايم؟ چرا اين مقدار دايره را تنگ مي كنيد و مانع از سوار شدن ديگراني به قطار مي شويم كه نظري متفاوت از ما دارند !
البته ترديدي در اين وجود ندارد كه خودي و غيرخودي كردن در مواردي اجتناب ناپذير و چه بسا يك ضرورت است اما در كجا؟ از نظر بنده در جريان رقابت احزاب سياسي در جوامع تحزب گرا كه تجربه ي موفقي نيز از آن دردنيا سراغ داريم‘ براي كسب قدرت سياسي‘ در محدوده ي حزب و مرز بندي انديشه ها و سلايق و برنامه هاي سياسي ‘ اقتصادي و اجتماعي با خارج از حزب‘ بحث خودي و غيرخودي معنا پيدا مي كند. البته نمي دانم شما به چه ميزان به بحث ضرورت وجود احزاب سياسي در جامعه و رقابت هاي حزبي اعتقاد داريد و همانطوريكه در مطلب پيشينم اشاره كرده بودم‘ دو راه براي انتخاب وجود دارد‘ "تكثر و پلوراليسم " يا "توده گرايي و پوپوليسم". و خود بهتر مي دانيد كه در جامعه تحزب گرا آنچه بيشتر بايد مورد توجه قرار گيرد‘ بحث تكثر نظرات و به دنبال آن انتخاب بهترين است. به عبارتي وحدت در عين كثرت و يا كثرت در عين وحدت.
آقاي بهشتي عزيز؛ بايد پذيرفت كه ايران متعلق به همه ي ايرانيان است و همه در
سرنوشت و فراهم كردن زمينه براي پيشرفت و توسعه و سربلندي آن سهيم و مسوول هستند و اختلافات فكري و سياسي و سليقه اي و همچنين تفاوت در روش ها و عقايد سياسي و ديني برتري براي هيچكس ايجاد نمي كند.
شايد يكي از سوالات مطرح در ذهن بسياري كه اتفاقا علاقه ي وافري به مهندس موسوي و سلامت نفس و دلسوزي و توانايي ايشان براي اداره امور جامعه دارند ‘ همين است كه آيا ايشان پايبند به اين مرز بندي هستند و اعتقاد به شكستن مرز خودي و غيرخودي و تلاش براي گسترش بيشتر شعاع دايره ي خودي ها خواهند كرد؟
نتيجه ي اين تقسيم بندي و محرم و نامحرم كردن شهروندان و متفكران و انديشمندان همين است كه امروز براي نمونه در عرصه ي روزنامه نگاري كه تا حدودي حرفه ي من و جنابعالي است‘ گروهي از روزنامه نگاران وطن پرست و مسلمان و انجمن صنفي متعلق به آنان غيرخودي شناخته شده و حذف مي شوند و در كنار آن‘ انجمني ديگر كه اعضاي آن خودي تر و نزديكتر هستند تشكيل شده و به رسميت شناخته مي شوند!
حال شما بفرماييد؛ به قول خودتان در آن بخشي كه عبارت بكار گرفته شده توسط بنده را تلويحا به مزاح گرفته بوديد‘ همه را به قطار سوار كردن امري مطلوب بوده و به معناي بالا رفتن ضريب امنيت و ثبات در جمهوري اسلامي است يا گروه گروه خودي ها را از قطار پياده كردن؟! آقاي بهشتي؛ بپذيريد كه نبايد اجازه دهيم به اعتماد ميان دولت و ملت خدشه وارد شده و فاصله ها افزايش پيدا كند! از ميان رفتن اعتماد طرفيني‘ يعني درجا زدن و توقف‘ و خود بهتر مي دانيد‘ تا زماني كه اين اعتماد افزايش نيافته و بازسازي نشود‘ انتظار حل مشكلات و توسعه و پيشرفت و تحمل سختي ها در كنار هم ‘ بيهوده است.
برگرديم به اصل بحث‘ كه مگر آزادي بيان از اصول مصرح در قانون اساسي اين ملت نيست؟ حال اگر صحبتي از ضرورت تحقق آن با انگيزه ي استقرار و تثبيت نظام برآمده از رنج ها و جانفشاني هاي اين ملت و جوانان برومند آن شد‘ بايد مطرح كننده يا مطرح كنندگان بلافاصله مورد نكوهش و طرد قرار گيرند؟ و هرگونه صحبت از آزادي تصريح شده در قانون اساسي‘ بلافاصله بايد ضد ارزش تلقي شود؟!
مسلما هيچ انسان عاقلي و مطلع را يافت نخواهيد كرد كه تعريفش از آزادي ‘ آزادي بي حد و حصر و بدون قيد و بند باشد. آزادي تعريف دارد ‘ هم نظريه پردازان و هم مردم و حاكمان براي آن حدي قائل هستند آزادي كه استفاده و بهره گيري از آن‘ به معناي تجاوز به حقوق ديگران نباشد و دارنده ي آْزادي در چنين شرايطي هم خود را صاحب اين حق بداند و در عين حال در قبال آن نسبت به خود و جامعه احساس مسووليت كند‘ اين عين آزادي است‘ اينطور نيست؟ اين از بديهيات است كه به بهانه ي برخورداري از حق آزادي نمي توان حقوق ديگران را سلب كرد و ديگري را از حقوق مسلمشان محروم كرد يا در جامعه هرج و مرج ايجاد كرد. اينكه گفته ايد‘ در آزادترين كشورها نيز اينقدر لطيفه براي دولت نمي سازند درست است ‘ اما آيا همين لطيفه ساختن ها را به پاي بي تدبيري و نبود آزادي نمي گذاريد؟ اتفاقا اين قبيل رفتارها در فضاي بسته سياسي رواج پيدا مي كند.
به نظر من اين رفتار را بايد واكنش منفي و يك نوع مبارزه منفي دانست و نگران گسترش آن بود. وقتي كه انسان در جامعه اي نه آزادي بلكه حتي احساس برخورداري از آن را نيز نكند‘ اين واكنش ها يك امر طبيعي خواهد بود. اگر يك شهروند در هر جامعه اي اين امكان برايش فراهم باشد كه بدون نگراني و در امنيت كامل و در يك فضاي دوستانه و گفتماني انتقادهايش را مطرح كند‘ خواه اين انتقادها درست و از روي منطق باشد و خواه غيرمنطقي و غيرعقلايي‘ ديگر نه به سراغ مبارزه منفي مي رود و نه انتظار برخورداري از آزادي هاي غيرمعمول و غيرمعقول و خودخواهانه خواهد داشت.
مي دانيد كه رسانه به عنوان ركن چهارم دموكراسي (اگر به اين اصل معتقديد) در هر جامعه تريبوني است كه با ايجاد فضاي گفتمان و زمينه براي طرح انتقادات و بيان واقعيت هاي جامعه‘ خود سوپاپ اطمينان براي امنيت در هر سيستم و هدايت امور به سمت صلاح مردم است‘ حال اگر رسانه اي آزاد وجود نداشت كه سياست هاي غلط در حوزه هاي مختلف را دلسوزانه نقد كند يا اطلاع رساني كافي در خصوص واقعيت هاي جامعه ننمايد و به عنوان يك سوپاپ اطمينان براي تخليه خواسته و احساسات عمل نكند‘ انتظار داريد كنيه ورزي وعداوت و در پيش گرفتن مبارزه منفي كه همه نگران آن هستيم شكل نگيرد ؟
برادر گرامي آقاي بهشتي؛ اگر امروز ارزش ها به كناري نهاده شده اند و جوانان ارزشها را با خواسته ها دروني خود در تضاد مي بينند‘ مقصر كيست؟
به بحث ضرورت وجود دستگاههاي امنيتي و انتظامي در هر جامعه اشاره كرده ايد‘ و البته نمي دانم ارتباط اين موضوع با كدام بخش از پاسخ قبلي من به مقاله بوده اما با اين وجود مگر كسي مخالفتي با ضرورت وجود دستگاه امنيتي وانتظامي در جامعه كه خود ضامن آزادي هستند‘ دارد؟ اما آقاي بهشتي آيا شما واقعا وجود امنيت‘ آرامش‘ و ثبات در يك جامعه و به قول شما احساس امنيت در يك جامعه ي آزاد را تنها در گروه وجود دستگاههاي قوي اطلاعاتي و انتظامي مي دانيد؟ (هرچند درخصوص ضرورت وجود آن كسي ترديدي به خود راه نمي دهد).
به آمريكا و انگليس اشاره كرده ايد و وجود دستگاههاي پيچيده ي امنيتي و اطلاعاتي در اين كشورها‘ آيا واقعا صرف وجود چنين دستگاهها و تكنولوژي هاي پيچيده توانسته و يا مي تواند امنيت براي اين كشورها و مردمشان بياورد؟ آيا اگر يك شهروند در اين كشورها احساس خودي بودن و صاحب و مالك بودن نكند و از آزادي كامل براي نقد عملكرد برگزيدگان و مشكلات سياسي و اقتصادي و اجتماعي و فرهنگي را نداشته باشد و خود را غيرخودي بداند‘ امنيت در آن جامعه با وجود دستگاههاي پيچيده ي امنيتي وجود عيني و ملموس خواهد داشت؟ آيا قبول نداريم كه اين تنها يك فاكتور مهم در ايجاد امنيت داخلي در كشورها و سنگري آهنين در مقابل طمع بيگانگان است؟ اگر برخي قدرتهاي جهاني در خارج از مرزهاي سرزميني خود ‘ باهدف تامين منافع ملي‘ به ديگران ظلم هم مي كنند‘ لااقل در درون كشور خود ‘ حداقل آزاديها را با هر نيتي به مردم خود كه مي دهند و به آن احترام مي گذارند و خود را نيز پاسخگو در مقابل افكار عمومي مي دانند و حداقل در بدبينانه ترين نگاه‘ ظاهر قضيه را كه حفظ مي كنند! آيا ما چگونه هستيم و چگونه برخورد مي كنيم؟
آقاي بهشتي قبول كنيد كه آزادي خود يك ارزش است و در مقابل ارزشهاي ديگر نيز قرار نمي گيرد‘ مهم آن است كه ما تكليفمان را با آن روشن كنيم و البته همچنين با ارزشها و اخلاق. روشن كنيم كه بالاخره مقصود ما از ارزش ها چيست؟ نياييم از شهداي گرانقدر و مردان فداكار بزرگ تاريخ اين ملت كه همه امنيت و آسايش كنوني را مديون پايمردي هاي انان هستيم‘ مايع بگذاريم! و هر جا در مقابل سوالهاي بي پاسخ مانده ي جوانان اين مرز و بوم كم آورديم‘ از اين مردان بزرگ و تاريخ ساز و نگهبان هويت ديني و ايراني اين ملت‘ هزينه كنيم!
اصلا اين سوال بنده از جنابعالي است كه "چرا به اين آساني و ارزاني بايد ارزشها مورد بي توجهي و بي مهري قرار گيرند و خرج شوند و به قول شما به دور ريخته شوند؟" دليلش را واقعا نمي دانيم؟! چرا بايد بدليل وابستگي و علاقه به قدرت و ثروت و اهميت و ارزش دادن به آن‘ آزادي مورد بي توجهي و بي مهري قرار گيرد و فورا بر اين خواسته ي طبيعي و خدادي انسانها مهر ابطال بزنيم ! و اين خواسته را درخواستي احساسي فرض كنيم و آن را تخفيف دهيم! و آن وقت انتظار داشته باشيم كه جوانان هم ارزش هايي كه ما مبلغ آن هستيم را باور كنند!
در چه فضايي واقعا مي توان ارزش ها را خوب شناخت و مورد تحزيه و تحليل و بررسي قرار داد و به آن ملتزم شد؟ در شرايطي كه قرائت از ارزشها به يك قرائت خلاصه شود و قرائت هاي ديگر مذموم؟! و اصرار داشته باشيم كه آنچه ما مي گوييم و انجام مي دهيم عين حقيقت است؟ ترديدي نداريم كه حقيقت دين واحد است و حقيقت يكي است اما برداشت ها و قرائت ها ممكن است مختلف باشد‘ اما آيا آن چيزي كه ما بر روي آن نام ارزش مي گذاريم ‘ (نمي خواهم مصداقي بحث كنم) واقعا همان ارزش واقعي است؟ در ضمن مگر هميشه بايد ارزش ها را ثابت و فرازماني و فرامكاني فرض كنيم؟
در همين رابطه شما در مقاله ي آخر خود به نكته ي ظريفي اشاره كرده ايد‘ آن را مرور مي كنيم‘ شما نوشته ايد: "طبيعي است كه من يك رشته چيزها را خوب مي دانم و شما يك رشته چيزهاي ديگر را".
درست اشاره كرده ايد آقاي بهشتي! اما آيا واقعا ما به اين حرفي كه مي زنيم اعتقاد قلبي و عملي هم داريم؟ اين همان نكته اي است كه در ذيل مقاله ي پيشين شما نوشته بودم و جنابعالي با ترديد با آن برخورد كرديد! تكثر يعني همين. اين يعني برداشت هاي متفاوت ‘ اين يعني وحدت در عين كثرت. هر دو نظرات خود را به واقعيت و حقيقت نزديك تر مي دانيم در حالي كه حق يكي است و برداشت هاي از حق متفاوت و متكثر. همين مقدار بپذيريم كه ""همگان همه چيز را مي فهمند"" ‘ به نقطه ي خوبي رسيده ايم و وحدت و همدلي و احترام به ارزش هاي والاي انساني و ديني را به همراه مي آورد. اينطور نيست؟
ايراد شما به كداميك از بخش آن پارگرافي است كه جنابعالي از پاسخ قبلي من استخراج كرده ايد؟ اگر آزادي عبارت از آن چيزهايي كه اشاره شده نيست‘ پس چيست؟ بله درست مي گوييد شايد در كمتر جايي از دنيا اينقدر بي توجهي و كم توجهي به نظرات و انتقادات صورت مي گيرد! آزادي و حق انتخاب را براي ملل ديگر مي خواهيم اما به خودمان كه مي رسد...! منتقد را و مخالف را بلافاصله با زدن انگي به كناري مي نهيم و تربيون را هم از او مي ستانيم!
اشكال اينجاست كه برخي آمريكا و موجوديت و عملكرد رهبران آن را با آزادي و تعريف از اين واژه ي مقدس برابر گرفته و مقايسه مي كنند‘ و شايد آمريكا و غرب را عين آزادي مي خوانند‘ همانطور كه متاسفانه با بسياري از بخش هاي ديگر علوم انساني‘ اجتماعي و سياسي و اقتصادي نيز همينگونه برخورد مي شود. و اشتباه دقيقا همين جا است. آزادي و حقوق برابر و برخورداري ازآن يك نظريه ي تجربه شده است و در جاي ديگر تعريف مي شود و اگر آمريكا هم مدعي آن است و در عمل ‘ رفتارش با آن تناقض پيدا مي كند‘ ارتباطي با خود واژه مقدس آزادي كه دين حنيف و پيامبر رحمت نيز بر آن تاكيد دارند‘ ندارد.
بحث خودي و غيرخودي نيز از آن مباحثي عجيبي بود كه شما كرديد! و البته در بالا اشاراتي به آن شد اما پاسخ آن مفصل است و به قول شاعر آن يكي "بگذار تا وقت دگر".
همينطور است آقاي بهشتي عزيز؛ اين يك اصل تجربي و پذيرفته شده و قطعي است كه وقتي مردمي با دولت و دولتمردان خود احساس دوگانگي نكردند و انها را از خود دانستند و دولت نيز متقابلا مردم را از خود دانست و خدمتگزار آنان‘ و اعتماد بر روابط دولت - ملت حاكم شد‘ ديگر جاي هيج نگراني نيست. دولت سخت ترين انتقادها را عين خير مطلق براي خود و ضرورتي براي توسعه و پيشرفت كشور تلقي خواهد كرد‘ و اگر اين انتقاد مبتني بر منطق و عقل و انصاف هم نباشد نيز ثمره اش آن خواهد بود كه منتقدي حرف هايش را زده و به لحاظ روحي و رواني تخليه شده و از سويي مردم هم دولت را در عين حالي كه از برخي بخش هاي عملكرديش انتقاد مي كنند و وادار به پاسخگويي مي نمايند‘ از خود مي دانند. اينجا ديگر احساس دوگانگي و خودي و غيرخودي وجود نخواهد داشت‘ همه احساس ايراني بودن خواهند كرد با نظرات و اعتقادات متكثر‘ اما هدف واحد‘ و تحت اين شرايط نه دولت ها ديگر خود را بي عيب دانسته و بي نياز از تذكر و نه مردم انتظار بيش از ظرفيت و امكانات موجود از حاكمانشان خواهند داشت. عقل جمعي حاكم بر روابط و اصلاح امور و پيشرفت و توسعه مي شود و كشور مستقر و پيشرفته در تمامي زمينه ها ديگر مورد طمع بيگانگان قرار نخواهند گرفت.
آنچه مقدس است و ارزش؛ حقيقت دين ‘ سربلندي ايران ‘ حفظ هويت ‘ احترام به حقوق اساسي ملت ‘ ميزان بودن راي مردم‘ و قدرشناسي فداكاريها و جانفشاني هاي جوانان اين مرز و بوم و اين ملت است كه متاسفانه در حال حاضر تا حدودي ابزار كسب و حفظ قدرت و نفي رقيب سياسي شده است! آيا اينچنين نيست؟ شما اين را اخلاقي مي دانيد؟ آيا سرداران بزرگ و انسانهاي نمونه همانند باكري ها ‘ همت ها ‘ خرازي ها‘ دست واره ها .... اين را مي خواستند؟! اگر به نام دين مرتكب بد اخلاقي ها سياسي شديم عيبي ندارد اما اگر بحث از آزادي به ميان آمد فوري برخوردي سلبي مي كنيم! آزادي يا خوب است يا بد و از اين دو حالت خارج نيست‘ حال اگر فرض كنيم در دنيا برخي بنام آزادي با ملت ها بدرفتاري مي كنند كه نبايد اصل و نفس آزادي كه امري مقدس است و دين نيز با آن سر ستيز ندارد ‘ مذموم شمرد!
به زبان ساده ‘ آزادي يعني حق تعيين سرنوشت‘ حق انتقاد‘ حق انتخاب در چارچوبي منطقي و طبق ضوابط اخلاقي و انساني و با زبان آرام‘ شما به غير از اين اعتقاد داريد؟ و آيا اين خود ارزشي در كنار ساير ارزشهاي ديني و ملي مورد احترام ملت مسلمان نيست؟ آقاي بهشتي ؛ همه يك جور نمي انديشند و همانطوركه پيشتر گفتم‘ سلايق متفاوت است اما در عين حال همه عاشق ايران و دين حنيف خود هستند‘ پس بياييم به جاي پياده كردن افراد از قطار‘ ديگراني را نيز كه مانند ما نمي انديشند و قرائتي متفاوت از ما در خصوص مسائل مختلف سياسي و اجتماعي دارند‘ را نيز سوار قطار كنيم ‘ كه صلاح ملك و ملت و جوانان نيز در همين است.
جناب آقاي بهشتي؛ گفتمان انقلابي كه اخيرا بحث آن نيز احيا شده و به سطح جامعه كشانده شده است‘ بايد در قالب آرمانهاي اصيل انقلاب اسلامي‘ يعني تامين آزادي‘ بسط عدالت‘ تاكيد بر ارزشهاي اخلاقي و دينداري خردمندانه‘ اما در كنار توجه جدي به گفتمان دموكراتيك‘ تئوريزه ‘ بسته بندي و ارائه گردد. شما به چيزي غير از اين اعتقاد داريد؟!
چون روزنامه نگارم، و روزنامه نگار کنشگر سیاسی نیست، متعهدم تا مستقلانه بیاندیشم، نظاره گر مستقل باشم، مستقل بنویسم، تحلیل کنم، صدای مردم باشم، بپرسم و نقد کنم! و ایضاً انتقادپذیر و اخلاقی هم باشم!