احوالپرسی از یار قدیمی
امروز بعد از شاید چند سال ، نمی دونم چه حسی باعث شد که به بلاگم، که سالها یار غار و گرمابه و گلستان من بوده ، سر بزنم؟! اما هر دلیلی داشت، اومدم. در زدم و داخل شدم. احوالپرسی کردم و کلید را انداختم و گاوصندوق را باز کردم. از گذشته و کاغذها و قلم ها یاد کردم. از اراده ها و انگیزه ها و علاقه ها و خستگی ناپذیری ها سراغ گرفتم. بلاگم همچنان پای کار بود. با هم قرار گذاشتیم که یه یاد دوستی های قدیم، باهم بنشینیم و بنویسیم و بخوانیم و زندگی کنیم.
امیدوارم این دیدار دوباره به آخر نرسد و بار دیگر همدیگر را فراموش نکنیم. همچنان همان دوستان قدیمی باشیم به کمک هم باز هم بنویسیم.
+ نوشته شده در پنجشنبه دهم بهمن ۱۳۹۲ ساعت 22:31 توسط
|
چون روزنامه نگارم، و روزنامه نگار کنشگر سیاسی نیست، متعهدم تا مستقلانه بیاندیشم، نظاره گر مستقل باشم، مستقل بنویسم، تحلیل کنم، صدای مردم باشم، بپرسم و نقد کنم! و ایضاً انتقادپذیر و اخلاقی هم باشم!