آینده: امروز عصر از یک همکار عزیز رسانه ای که حدود بیش از سه سال است، ایشون رو ملاقات حضوری نکرده ام، با بهره گیری از اینترنت و برقراری ارتباطی مجازی دلجویی کردم.

این همکار پرتلاش، از من دلخور و رنجیده خاطر بود اما نیک می دانست که من از همه چیز بی اطلاعم و زیانی هم از ناحیه من به او نرسیده و به همین خاطر با آغوش باز پذیرفت که موضوعی که ذهن او را در یک برهه ای درگیر  و روحش را مکدر ساخته بود، فراموش کند هرچند به رسم امانت بر خود فرض می دانم که بگویم این همکار محترم در عین حال، تاکید کرد که سالها بوده که همه چیز را فراموش کرده بود!

طرح رو در رو مسائل و رفع کدورت، سوءتفاهم و برطرف کردن ذهنیت منفی افراد، چقدر شیرین و خاطره انگیز است! فرصت را هم از دیگرانی که قصد دیگری دارند می گیرد. همیشه به این فکر می کنم که ما رسانه ای ها چیزی که نداریم، مرغ عزا و عروسی هم که هستیم، همه ی سرمایه ما هم، قلم به دست گرفتن، فکر کردن و نوشتن است و به داشتن چنین سرمایه ای برغم سختی هایی که در آن هست، افتخار می کنیم، حال چه لزومی دارد خود را درگیر مسائل فرعی کنیم و یا اجازه دهیم که ما را درگیر کنند؟!

نمی دانم شاید و البته بی تردید، این هم از برکات ماه مبارک رمضان و معنویت متعلق به این ماه عزیز است، که بندگان هشیار و موقعیت شناس، اخلاق را بیشتر مورد توجه قرار می دهند و روح و جسم خود را از تیرگی ها، زنگ زدگی ها و غبارها پاک می کنند!

به هر صورت برای این همکار رسانه ای و سایر همکاران در این عرصه، آرزوی موفقیت کرده و خوشنودی خود را نیز از این اتفاق و رفع کدورت، که نتیجه اش ایجاد تعادل رفتاری در جامعه و ارتباطات اجتماعی است، پنهان نمی کنم.

وقت تنگ است و زمان مثل برق و باد می گذارد و  روزها را پشت سر می گذارد، پس بهتر است تا دیر نشده کدورت ها را به کناری نهیم و دل به دست آریم، به قول شاعر " تا توانی دل بدست آر / دل شکستن هنر نمی باشد". "قیصر امین پور"، در دفتر اول خود، در شعر  "حسرت همیشگی" فرصت ها را اینگونه ترسیم کرده است:  

"حرف های ما هنوز ناتمام... تا نگاه می کنی، وقت رفتن است، باز هم همان حکایت همیشگی! پیش از آنکه با خبر شوی، لحظه ی عزیمت تو ناگزیر می شود، آی ....  ای دریغ و حسرت همیشگی ! ناگهان، چقدر زود دیر می شود!